تو قسمت قبل به نئور رسیدیم. سرازیری رو پایین اومدیم و رفتیم کنار دریاچه. همون ابتدا به محض اینکه رفتیم لب آب یهو یه مار آبی که تو ساحل دریاچه مشغول آفتاب گرفتن بود پرید رفت تو آب.
سر ذوق اومده بودیم و مشغول عکس گرفتن شدیم.
کمی جلوتر کنار آب چادر زده بودن و بعضی ها هم به شکل پیک نیک نشسته بودن. مناظر سواحل مقابل به شدت زیبا بود و همش به رنگ زرد. با اینکه ظهر رسیده بودیم ولی دو دل بودیم که شب کنار دریاچه بمونیم یا بریم به سمت سوباتان. بعد از کمی سبک سنگین کردن قرار شد ناهارو کنار دریاچه بخوریم و بعد راه بیفتیم به سمت سوباتان. مسیر سوباتان درست نقطه مقابل جاده بودالالو-نئور بود و ما باید نصف دریاچه رو دور میزدیم.
دلمون نمیومد به سرعت از اون منطقه بریم و خودمونو از دیدن این مناظر زیبا محروم کنیم، بعضی جاها تو مسیر توقف می کردیم و از دیدن مناظر زیبا لذت می بردیم.
هوای اونجا کاملا دوگانه بود، آفتاب داغ و باد سرد. اگه باد متوقف می شد آفتابش میسوزوند و اگه باد شروع می شد سرما مثل کارد از پوست و استخون رد میشد!
سالهای پیش به خاطر اینکه از آب دریاچه بتونن استفاده بیشتری بکنن اقدام به ایجاد یه سد کوچیک روی دریاچه کردن. این سد دقیقا در ضلع شمالی دریاچه قرار داره.
و بالاخره به قسمت بهشت نئور رسیدیم یعنی دشت گلهای زرد. واقعا زیبا و بی نظیر بود. توصیف زیبایی این دشت با عکس و کلمات امکان پذیر نیست و توصیه می کنم سال بعد خودتون برید و از نزدیک این زیبایی رو ببینید. البته برای اینکه دست خالی هم نباشیم شمارو به دیدن قسمت کوچکی از این زیبایی دعوت می کنم:
بعد از اینکه حسابی عکاسی کردیم و منظر رو دیدیم یادمون افتاد که ناهار هم باید بخوریم. برای ناهار پلو و خورش آماده هانی تهیه کرده بودیم که بعدن فهمیدیم عجب اشتباهی کردیم، خیلی مزخرف بودن.
راستش یادم نمیاد آتش روشن کردیم یا روی اجاق سفری محمدرضا غذاهارو گرم کردیم چون خیلی خسته بودم و تخصصی هم در غذا درست کردن ندارم از این فرصت استفاده کردم و یه نیمچه چرتی زدم
و غذاها آماده شد
بعد از ناهار کم کم خودمونو جمع کردیم و آماده شدیم برای رفتن به سمت سوباتان. آخرین عکسهارو هم گرفتیم
راه افتادیم به سمت سوباتان. مسیر از همون اول سربالایی بود. همونطوری که قبلا هم گفتم مسیر سوباتان دقیقا روبروی ورودی جاده بودالالو-نئور بود که تو عکس زیر ورودی دریاچه کاملا مشخصه
از نئور به سمت سوباتان باید یه قله رو رد میکردیم. به محض اینکه از نئور ارتفاع گرفتیم یخچالهای طبیعی زیادی دیدیم که در حال آب شدن بودن. همین یخچالها آب دریاچه رو تامین می کردن.
بالاترین نقطه مسیر یه ییلاق بود که بزرگترین یخچالی که دیدیم در کنار همین ییلاق بود. اسم ییلاق رو از یکی از محلی ها پرسیدیم یه اسم آذری غلیظ گفت. منم تکرار کردم براش که ببینم درست فهمیدم یا نه ولی از لبخندها و سعی مجدد اون مرد معلوم بود که چندان موفق نبودم بعد از چند بار تکرار هم بی خیال من شد منم بی خیال اسم شدم الانم شما از من انتظار نداشته باشید که اسم اونجارو یادم مونده باشه.
چند تا عکس با برفهایی که در حال آب شدن بودن گرفتیم.
هوای اونجا به حدی سرد بود که لباسهای گرم ما کفاف نمیداد و تصمیم گرفتیم به سرعت رکاب بزنیم و ارتفاع کم کنیم تا هوا کمی گرمتر بشه، همین باعث شد که فرصت نشه از پسر کوچیک و لپ گلی که از گله محافظت میکرد و طبیعت اونو مرد بار آورده بود عکس بگیرم. اسمش محمد بود و سنش پنج یا شش میزد. کمی گپ زدیم ولی سوز سرما به نوک انگشتای ما که از دستکشهای تابستونیمون بیرون زده بود میخورد و بهمون آلارم میداد که باید زودتر راه بیفتیم.
به محض اینکه شروع به رکاب زدن کردیم گرممون شد ولی کمی جلوتر به خاطر سگهای گله مجبور شدیم توقف کنیم و یه مقداری از راه رو پیاده طی کنیم تا از اونا دور بشیم. تو عکسهای قبل کاملا معلومه که ارتفاع ابرها خیلی پایینه، ما باید برای رسیدن به سوباتان از لابلای این ابرها رد میشدیم و بودن لابلای ابرها همیشه خبر خوبی بوده برای من!
مسیرهای سرازیری مارپیچ که فقط قسمتهایی از اون به خاطر مه و ابر معلوم بودن، چشمه هایی که گاه و بیگاه مسیر رو قطع کرده بودن و گاهی حتی مجبور به پیاده عبور کردن از اونها میشدیم، دیدن گردشگرایی که این مسیرو تو این فصل برای طبیعتگردی انتخاب کرده بودن و پیاده به سمت سوباتان میرفتن و هزاران زیبایی دیگه که واقعا قابل وصف نیستن، از مشخصات این قسمت از مسیر سفرمون بود.
از نکات جالب این مسیر این بود که گاهی ابرها میرفتن و هوا آفتابی و گرم میشد ولی با اومدن موج جدید ابرها دوباره میرفتیم تو ابرها
وسطای مسیر بین ابرها یه عکس چهار نفری گرفتیم
جامی شکسته دیدم، در بزم می فروشی….
گفتم بدین شکسته، چون باده میفروشی؟…
خندید و گفت زین جام، جز عاشقان ننوشند….
مستِ شکسته داند، قدر شکسته نوشی…!
“خیام نیشابوری”
فکر می کردیم که دیگه همه زیبایی های این مسیرو دیدیم ولی کمی که جلوتر رفتیم طبیعت یه برگ دیگه رو کرد: دشت قرمز گلهای شقایق
به خاطر اینکه اون منطقه همیشه تحت تاثیر رطوبت ابرها قرار داشت همه کوهها و تپه ها و دشتها سبز بود و پوشیده از انواع گل ولی یه منطقه خاصی بود به اسم دشت شقایق که واقعا بی نظیر بود. گلهای شقایقی که اونجا بود منحصربفرد بودن و اندازه هرکدوم از گلها اغلب به اندازه دو کف دست میرسید.
وجود ابرها تو ارتفاع پایین و سکوت بی نظیر اونجا و صدای متناوب پرنده هایی که به خاطر ابرها دیده نمیشدن یه فضای وهم آلود ولی لذت بخش بوجود آورده بود. واقعا نمیشد ازش گذشت توقف کردیم و مدتی رو به عکاسی و گشت و گذار تو طبیعت گذروندیم. با اکراه دل کندیم و راه افتادیم، باید تا قبل از غروب خودمون رو میرسوندیم به سوباتان
به غروب نزدیک شده بودیم و دیگه باید به سمت سوباتان راه میفتادیم. به خاطر جاذبه های زیاد مسیر نئور-سوباتان توقف هامون زیاد شده بود و همین باعث عقب افتادن از برنامه شده بود. البته یادتون باشه تو همچین سفرهایی اگه به خاطر زیبایی های مسیر از برنامه عقب بیفتید ارزش داره و اصلا نگران نباشید.
قرار گذاشتیم تا سوباتان توقف نکنیم و همین هم شد. رکاب نزدیم، پرواز کردیم. بعد از نیم ساعت به محض اینکه یه تپه نسبتا مرتفع رو دور زدیم یهو دورنمای سوباتان که در ارتفاع پایین تر از ما زیر ابرها قرار گرفته بود دیده شد.
فوق العاده بود مرسی از عکسهای زیباتون